می گویند :

شاد بنویس...!!

  نوشته هایت درد دارند...!!

و من یاد مردی می افتم ، که با ویولونش ...!!

گوشه ی خیابان شاد میزد...!!

اما با چشمهای خیس...!!

خیلی ها فکر می کنند عشق سه حرفه ...
آن ها اشتباه می کنند ، عشق همه ش حرفه !!!

برای خنده هایی که گم کرده ام ، نگرانم ...

همیشه به حال مجنون گریه کردم ... دیشب مجنون در خواب به حالم گریه می کرد !

کمی یادم کن ، نترس تنهایی ام واگیردار نیست ..

خنده هایم شکلاتی شده اند !

زیادی خالص ! تلخ تلخ !!!

عقابی زیر پیراهنم بغض کرده است ...

حرف های دلم را هیچ وقت کسی نفهمید !

فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید ، روزی که در زیر خاک گلویم را به تاراج می برند

درد می کشم !

اما تو چشمانت را ببند ، سخت است ، بدانم میدانی و بی خیالی ...

اخم میکنی مهربانیت را پنهان کنی ...

مرا شما خطاب میکنی که هوایی نشوم ...

اما نمیدانی این کار ها چقدر به تو میایند و من دیوانه تر می شوم !

همه می گویند عشق یعنی دوست داشتن ...

اما ،

من می گویم عشق یعنی یکی مثل تو داشتن ...

بی تو هم می شود زنده بود !
قدم زد ...
چای خورد ...
فیلم دید ...
سفر رفت ...
فقط ...
بی تو نمی شود زندگی کرد ...

باز باران با ترانه

گریه های بی بهانه

می خورد بر سقف قلبم

باورت شاید نباشد

تلخ و شیرین مثل لیلی مثل مجنون

مثل دریای خروشان

مثل امواج پریشان

بی قرارم ، بی قرارم ، بی قرارم

تو

نه ببخشید ، شما ...

خب من

نه ببخشید منی در کار نیست ...

حداقل دستی تکان بده

نه ...

دستت در دست دیگریست ...

مشغول باش

خدانگهدارت ...

نه !

* او * نگهدارت !